بنیتا بنیتا ، تا این لحظه: 10 سال و 5 ماه سن داره

دختر پاییزی من

هفته 32

دختر گلم عزیزکم برگ گلم سلام امروز و دیروز خیلی خوشحال بودم ... دیروز عصر نوبت دکترم بود و بابایی بهمو برد و چون اجازه نمیدن بیاد تو مطب رفت مغازه بابابزرگت تا کار من تموم بشه ... نیم ساعتی نشستم تا نوبتم شد . رفتم تو پیش خانم دکتر خدا رو شکر فشارم خوب بود هنوز جواب آزمایش قندمو ندیده بود دکترم وزنم رو هم گرفت و بعدشم یه سونوی کوچولو بعد که بلند شدم با ناراحتی پرسیدم آزمایشم خوبه ؟ که دیدم دکترم گفت خوبه و مشکلی نداری وایییییییییییییییییی اینقدر خوشحال شدم که نگو خانم دکتر گفت دیابت بارداری نداری و حسابی خیالمو راحت کرد ... حالا من بیچاره از بعد اون آزمایش اینقدر مراعات کرده بودم و همه چیز رو کم خورده بودم !!!!!!!!!!!! به خان...
15 مهر 1392

بقیه وسایل دخملم (سیسمونی2)

دخترم فکر کنم 3شنبه هفته پیش بود که تخت و کمدت رو آوردن ... منم کم کم تمیزش کردم اخه بابایی شبکار بود و منم به حرفش گوش ندادم که گفت تنهایی دست نزن البته کار چندانیم نداشت یه دستمال و گرذگیری ساده بود اما خب بعضی جاهاش سخت بود و باید خم میشدم که شکمم اجازه نمیداد یا اذیت میشدم ... خلاصه هر جور بود تمیزش کردم و کم کم وسایلت رو با کمک بابایی چیدیم امیدوارم دوسشون داشته باشی بعدا که میبینیشون ... گرچه چون شما اتاق نداری اونجور که میخواستم نشد سیسمونی بچینم برات تو اتاق خودمون هم جا نشد اما خب ایشالا خونه بعدی بریم برات یه اتاق خوشکل آماده میکنم ... این ریسه اسمت هست که بالای کمدت نصبش کردم البته برش داشتم چون نمیخوام قبل تولدت غیر...
13 مهر 1392

لباسهای دخملی ناناسم( سیسمونی 1 )

دختر گلم امشب بابایی شبکاره همیشه شبایی که بابا نیست من خیلی دلم میگیره الان تموم امیدم اینه که بعد دنیا اومدن شما دیگه شبا تنها نیستم و یه تیکه از وجود بابایی یعنی شما عشق کوچولومون پیش من هستی ... امروز میخوام برات عکس لباسای نازتو بزارم ... دست عزیزجون و بابا جی درد نکنه البته خب بعضی هاشو هم بابا فرشاد برات گرفته ... ایشالا دنیا اومدی برات باز هم هر چیزی لازم بود میگیریم ... امروز لباسهاتو میزارم چون بقیه وسایلت رو عکس نگرفتم ... اول اول از همه برات عکس یه لباسو میزارم که نمیدونم اصلا تاز هوا گرم بشه اندازه ات می مونه یا نه چون سایزش کوچک هست اینو من و بابایی عید سال 91 که تازه تصمیم داشتیم شما رو از خدا هدیه بگیریم تو سف...
7 مهر 1392

گوشواره های ناناسی مون

دختر گلم سلام یه عالمه برات نوشته بودم اما نمیدونم چرا نی نی وبلاگ قاطی کرد پاک شد شاید بعدا اومدم برات دوباره توضیح دادم عزیز دلم اومدم برات عکس گوشواره های ناناسی که بابا فرشاد برات گرفته رو بزارم البته با هم رفتیم گرفتیم ولی بیشتر سلیقه بابایی بود ... خیلی ذوق داریم که اینا رو تو گوشات ببینیم ... گرچه دلم هلاک میشه که درد بکشی و گوشاتو سوراخ کنن اما خب عوضش ناناسی میشه گوشات ... دلم میخواد گازت بگیرم جیگرررررررررررررررم   این اولین گوشواره شماست و میخوای باهاش دل ما رو آب کنی خیلی دوستت دارم نفسسسسسسسسسسسسسسسسسسسم ...
1 مهر 1392
1